یک مرتبه مترسکی با کلاهی بلند ظاهر شد، موهای پر کاهی اش که با بالا و پایین کردن هایش از سرش میریخت و لبخندی خشک شده بر دهانش داشت، گفت:یا خیلی شجاع هستین که به اینجا اومدین یا بسیار نادان و کم عقل

اینجا قلمرو منه، جای که نور حقیقت به انزوا رفته و درخشش امید خاموش میشه
احساس کردم نمیتونم ساکت بمونم :
اگر اینطور فک میکنی پس بهتره مبارزه کنیم من تورو به مزرعه ی که ازش فرار کردی برمیگردونم
مترسک لبخند ن گفت:
پس بهتره دوئل کنیم ولی اینجا جای شمشیر و نیزه نیست اینجا بدترین جاییه که پاگذاشتی من تورو خوب میشناسم، میدونم از چی میترسی میدونم چی نا امیدت میکنه چون من اینهارو به وجود اوردم.
احساس کردم قلبم از تپش ایستاد
تو. تو کی هستی؟
من ارزوهای برباد رفته توام من کابوس خاکستر رویاهای از بین رفتت هستم. من تنها کسی هستم که تورو بهتر از خودت میشناسه چون من قسمتی از تو هستم
مترسک به سرعت چرخید و به دختری تبدیل شد. جلو رفتم
تو کی هستی؟
روح آتش نگاهی به من انداخت و نوری در فضا پخش کرد
من انا هستم تو کی هستی؟
چی؟ چی میگی آنا منم؟
نه منم. به موهام نگاه کن به چشمام
لباس سیاه بلندم جدا که تداعی دنیای زیبای منه.
تو چی کار میکنی دنبال چی هستی اینجا اوج قدرته جایی که نیاز نیست بمیریم. خیلیا اینجا ازادن
دستهایش راباز کرد از طرف راست و چپ سپاهی پیدا شد با نیزه های اماده و شمشیر های
تو فرمانروای اینجای؟
من اینجا سرزمین ابدیت جایی که هیچ شروع و پایانی نداره فقط زندگی میکنیم
این زندگی نیست این جنگه با مردم دیگه
اوناهم میتونن به ما بپیوندن
اینجا توی این سیاهی؟
همه ما از درونمون فرار میکنیم تا حالا پرسیدی که فرار نمیدیم این همه وقت و انرژی صرف نمی کردیم به کجا میرسیدیم؟ اینجا قانونی نداره فقط آزادی، یه دوست دیگه هم بود اسمش چی بود آها. باد اونم پیش ماست. به خودت بیا اینجا سرزمین بزرگیه
بزرگ نیس چون هیچ چیزش متعلق به تو نیست
تو میترسی؟
از چی؟
از من چون من واقعیم نه تو
نه انای واقعی منم. روح آتش و به همراه دارم
ولی روح خاک و باد در دستان منه
تو تنهایی، میترسی از اینکه بری خونه عمو قدرتت برگردی، میترسی به مزار والدینت بری، خاطرات رهات نمیکننولی اینجا هیچی نیس نهازاری نه نرفتنی، از خاطرات گذشتت واهمه داری از رفتن عزیزانت اینجا هیچکس نمی میره میتونی دوباره والدینتو داشته باشی.
قسمت هایی از کتاب افسانه زیگورات اثر؛ سرکارخانم الهه بهروری

فراخوان مسابقه داستان کوتاه

ایده در داستان

تعریف داستان

توصیف و صحنه در داستان

عنوان داستان

تفاوت رمان و داستان کوتاه در شروع

داستانک

تو ,چی ,چون ,کی ,میترسی ,تورو ,تو کی ,کی هستی؟ ,چون من ,منه تو ,من تورو

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبر نداری از دلم dd20 my black heart روابط عمومی بخشداری شال golbargcpyas 90191647 هستی مقدم بر ارگاسم! نمایندگی باتری سپاهان اندیمشک سایت علم دونــی دانلود کده